میرزا محمد علی منشی باشی
محمد علی فرزند ملا زین العابدین در سال 1267 هجری قمری(1231 هـ ش 1852 م ) در شهر تربت حیدریه پابه عرصه حیات نهاد . پدر وی ملا زین العابدین تاجر بوده و به واسطه تجارت ،در تربت حیدریه ساکن بوده ولی مرتب با تجار طبس مراوده داشته است ودر همین مدت اقامت در تربت بوده که میرزا علی متولد شده است. میرزا تولد و کودکی خود اینگونه بیان می کند : ” گویا سنه 1268 باشد که این بنده ازعرصه عدم پا به ساحت عالم گذاشته ام. مادرم شیر نداشته و نافم را قابله معروف تربتی بریده و پدرم اذان واقامه به گوش من گفته و مرا مسلمان واسمم را محمد علی گذاشته و همیشه از پدرم به واسطه این اسم که مرکب از محمد وعلی است به من منت گذاشته و البته ابدالدهر از پدرم ممنون و مشکورم که مرا به این اسم مفتخر و سرافراز کرده است .”
محمد علی از سن پنج سالگی به مکتب می رود ، مدتی در تربت حیدریه و پس از مراجعت پدر به طبس ، در مکتب حاج میرزا عرب و سپس در مکتب ملا محمد حسین واقع در حسینیه خان تلمذ می کند آن گونه که خود بیان می کند چندان دل به درس نمی داد ولی علاقه خاصی به خط داشت . (1)
-پس از طی مراحل کودکی به «مکتب»رفت و به خواندن قرآن پرداخت و در مدت شش ماه قرآن کریم را فرا گرفت.پس از آن به خواندن آثار ادبی مانند لیلی و مجنون(ظاهرا منظومهء نظامی)وامق و عذرا(؟)و ویس و رامین فخر الدین گرگانی و غیره پرداخت، به خوشنویسی روی آورد و در مدرسهء حاجی عبد العلی نزد ملا غلام حسین زنگویی تحصیلاتش را ادامه داد.چون از این مدرسه چیزی حاصلش نشد پدرش او را به مدرسهء حاجی صادق راهنمایی کرد،در این مدرسه هم فواید علمی نصیبش نشد از پدر درخواست تا او را به مرکز شهر طبس ببرد.پدرش-که بازرگان بود-او را به مکتب حاجی میرزا عرب برد.
منشی باشی در این مکتب به خوشنویسی ادامه داد و اسلوب خطاطی را به کمال فرا گرفت،جوانمرگ شدن یکی از هم مشقانش سبب شد تا از مکتب مذکور به درآید و به حسینیهء طبس نزد آخوند محمدحسین سلیمانی-که از مدرسان ورزیدهء آنجا بود-رفت،بیرون از حوزهء علمی مزبور آن چنان که خود مینویسد:«اوقات را به بطالت و طفره میگذرانید و کتاب نقالی حسین کرد و افسانههای رموز حمزه و اسکندرنامه را اول کتاب و تاریخ رستم و اسفندیار را بهترین اخبار میدانست و هندسه را وسوسه و ریاضی را زندقه و عربی را صفصفه و منطق را ژاژ و اصول را فضول بر میشمرده و از مفاد«شرف المرء بالعلم و الادب»غافل بوده است»
پس از این مرحله به درس آخوند ملا محمدتقی حاضر شد و الفیهء ابن مالک و منظومهء نجومی خواجه نصیر الدین طوسی و دیگر کتب رایج عصری را فرا گرفت.ظاهرا مدارس عصری او را اقناع نکرد زیرا پس از این درس و بحث را پی نکرد و به بازرگانی پرداخت.این شغل نیز به نزدیک او مرضی نیفتاد چنان که خود گوید:«ماشاء اللّه بازار از مدرسه بدتر و مدرسه از مکتب آشفتهتر (2)
در جوانی مریض شد و احتمآلا بر اثر آبله از چشم راست محروم شد .
در این باره خودش می گوید : “واز همان اوقات تا کنون به همان چشم چپ تحریر و تسطیر نموده کسب مکتب نمودم وخداوند کاست چشم راست را به چشم چپ عطا فرموده بر نورش افزود.”
پس از درس ومکتب در جوانی به سفارش پدر به بازار رفت ودر حجره یکی از دوستان پدرش به نام ملا محمد باقر مشغول به تجارت شد ولی چندان دل به کار نمی داد.
مدتی در بازار مشغول کار تجارت شد وبه گفته خود سود خوبی هم نصیب اوشد ولی دچار دوستان ناباب گردید و سرمایه اش از دست رفت . به ناچار راه مشهد را در پیش گرفت و از راه دره بید به ده محمد وسپس به رقه رفت .در هنگام اقامت در رقه با ملازمان وخاصگان در بار عمادالملک آشنا می شود و خبر دار می شود که حضرت حاکم عمادالملک از سفر تون به بشرویه و سپس در باغ چناری رقه چند روزی اقامت خواهند کرد. این سفر ومصادف سدن آن با اقامت عماد الملک حاکم طبس باعث تحول بزرگی در زندگی میرزا علی می شود وملاعلی را دگر گون می کند . وی در این هنگام جوانی بیست وچند ساله بود ودر شعر و خط تبحری پیدا کرده بود . به سفارش یکی از ملازمان حاکم قصیده ای آماده نموده تا به هنگام اقامت عمادالملک به حضور مشرف شده و قصیده مدحیه خویش را عرضه کند .
میرزا علی شرح این اقامت را اینگونه توصیف می کند :
“آقا محمد علی وآقا میرزا محمد حسین صاحبکار و مستوفیان خاصه املاکی سرکاری از طبس برای رسیدن محاسبات املاکات و اجارات بشرویه از حضور مبارک احضار شدند … چون اینها مرا می شناختند و با پدرم دوست بودند یکی از عقبم فرستادند گفتند چرا باغ چناری رفته ای منزل خودمان بمان بخصوص میرزا محمد صادق میرزا عبدالله که خیلی آدم مهربانی بود در این سفر با حضرات خاصگی همراه بود باری مرا نگاه داشته وشب روز به شعر گویی وشعر خوانی و لطیفه گویی و بذله گویی بودیم و آنی نمی گذاشتند از آنها منفک شوم.
سر کار عمادالملک چندی در بلده تون توقف فرموده از خور و اعراب تون تفنگچی خواستند سواره گناباد را هم حاضر رکاب فرموده از ریگ بشرویه که محل خطر بود گذشته (به خاطرحمله احتمالی بلوچها ) به بشرویه تشریف آوردند سه روز در بشرویه مانده جهت خوش آب و هوایی رقه عازم رقه شدند
تفریغ محاسبات و تنقیح اجارات و توضیح معاملات و تصفیه مهمّات را راجع به رقه فرمودندآدم آمد جلو خبر کرد حضرات خاصگی برای پذیرایی حاضر شدند و سپردند عملجات و زارعین رقه خیابان وسط باغ چناری و سرکاری را آب و جارو ب زده باقی اطراف باغ را پاکیزه و تمیز نمودند چادر اجزای خلوت و عملجات در خانه و صندوقخانه و آبدار خانه و قهوه خانه و چادر میر آخور و فراشباشی ،ناظر و سایر آنچه بودند فراشها جلو آمده بود زدند.( قبل از آمدن حاکم چادر ها بر پا کردند)
جلو باغ هم یساول و قراول داشتند که کسی بی اذن داخل نشود جلو دارها و عملجات اصطبل و قاطر خانه و شتر خانه و غیره و غیره هم در بیرون باغ اطراق نمودند.
برای صاحبکار نظام و مستوفی ها و دبیر و مشیر و مشار هم آنچه بودند در باغات و منازل توی قصبه رقه جا و منزل معین شد . حمام جنب باغ را هم که از مستحدثات و ابنیه خیریه خود عماد الملک بود خبر کرده لدی الورود حمام تشریف برده از کسالت بیرون آمده روز دیگر به سلامتی جلوس فرموده که تفصیلش عرض می شود.
حضرات خاصگی به بنده فرمودند هر گاه در قوه ذوق و طبع خودت می بینی که قصیده ای جهت سرکار بندگان عالی بسازی خیلی به موقع خواهد بود حسب الامر آقایان اقدام قصیده را تمام با همه بی هنری به جنگ ملک الشعرای سنجری حضرت مستطاب انوری رفتم .
مرحوم میرزا علی قصیده ای را سروده و برای حک واصلاح نزد آقای میرزا حسن مستوفی که به گفته او سر آمد دهر و یگانه عصر بود می برد.
فردا صبح فراش باشی تافته کرده آمد … و ابلاغ کرد که سرکار شما را با قصیده احضار فرموده اند بر حسب امر مبارک با فراش وارد باغ شدم دیدم باغ را مثل بهشت مصفا کرده اند و از ابتدا تا انتها از دو سمت خیابان تا پایان که پیش فرش عمارت و محل جلوس میمنت ناموس سرکاری است سواره و پیاده تفنگچی رده و صف زده با اسلحه های مشعشع و تفنگهای رومی جوهردار هندی و خراسانی ایستاده کاردها پیش کمر وبعضی به گیره و خنجر دارند و دست روی قبضه گذاشته اند و واقعاً از دیدن آن متجنده مریخ صولت خیلی ترسیدم و فراش جلو و من از عقب می رفتم تا به پایه حوض پیش فرش رسیدم دیدم سرکار عالی در لب ایوان جالس و مجلس خاص بوزراء و مستوفی ها و منشی ها و ارباب علم و هنر است . باری پای حوض ایستادم . سرکار عرض کردند علی همین است عرض کردند بلی فرمودند پیش بیا باز پیش رفته ایستادم باز اذن متجاوز دادند تا جلو ایوان که محل جلوس بود رسیدم فرمودند تو قصیده ساخته ای ؟ عرض کردم بلی ولی قابل عرض حضور مبارک نیست ران ملخی نزد سلیمان آورده ام . فرمودند بخوان . چون واقعاً خیلی می ترسیدم که در خواندن سقطه و سکته نخورم که هیمنه حکومت مایه خوف و رعب و توهم بود .بعد از کمی که حالم استوار شد عرض کردم :
تا جهان و جهانیان باشد برتوان خدایگان باشد
زیر پاش آسمان بود چو زمین تا زمین است آسمان باشد
گر بپرسند بندگان ازمن که چه سان حال این مکان باشد
گلشنی را که نام او طبس است مانده خرم ویا خزان باشد
عرضه دارم که اشتیاق طبس به شما همچو تن به جان باشد
مردمش را ندیده ام شب وروز جز دعای تو بر زبان باشد
نیست آشفته ای به شهر طبس ور بود زلف دلبران باشد
یک طرف ترسم از بلوچ بود یک طرف خوف ترکمان باشد
زانکه در روزگار پادشها مفلس از هر دو در امان باشد
به اینجا که رسید سرکار عالی آنقدر خندیدند که به پشت افتادند.
باز شروع به بقیه قصیده کرده، تمام کردم .
چون ملتفت نبودم که باید قصیده را نزد ممدوح به ادب تقدیم داشت، قصیده را تومار کرده خواستم زیر بغل بگذارم فرمودند قصیده را بیاور بده. پیش رفتم قصیده را لب ایوان گذاشته عقب رفتم .
تا چشمشان به خطم افتاد فرمودند خط کیست ؟ عرض کردم خط خود فدوی . به میرزا آقا بابای مرحوم فرمودند راست می گوید یا خط دیگری است ؟ میرزا آقا بابا عرض کردند درست عرض می کند موقعی که بازار بوده خط شکسته را از من سر مشق می کرفت و نستعلیق را از من بهتر می نوشت .
از قضا میرزا محمد باقر رقه ای که منشی بسیار خوب و باسواد ودر بساط سرکار بود اوقات توقف سرکار ی در بقعه بجستان بعد از مراجعت سرکار عالی از مشهد فوت کرده بود .
سرکار عالی به همه حضار ونظار فرمودنداو را نگاه دارید جایی نرود بیاید دفتر تربیت شود میرزای خوبی خواهد شد و جای میرزا باقر را خواهد گرفت . “
میرزا علی علاوه بر رتبه منشی باشی مبلغ پنجاه تومان صله نیزبه خاطر قصیده دریافت می کند و گویا هنوز خیلی مایل به همراهی با عمادالملک نبود چون موقع رفتن عمادالملک از رقه مخفی می شود و سواران خان که او را نمی یابند کسی را در رقه گماشته تا میرزا علی را پیدا کند و به آنها ملحق شود مامور حاکم، میرزا را پیدا کرده ودر اصفاک به اردوی خان ملحق می شود
همراهان حاکم او را ملامت کردند که چرا لگد به بخت خود می زنی و بنای نصیحت گذاشته تا بالا خره قانع شد و همراه حاکم به طبس آمد .
و پس از چند روز اقامت در طبس رسماً به سمت میرزایی ملقب شد :
جمعی رفته مرا به حضور مبارک بردند سرکار عالی فرمودند همین امروزه ساعت است به صندوقخانه مبارک تشریف برده یک طاقه کلاه پوست بیرون آورده خلعت مرحمت فرمودند و عمامه از سرم برداشتند و اسم مرا هم که ملا علی می گفتند میرزا علی خطاب فرموده و حکم شد هرکس بگوید ملاعلی پنج من قند ترجمان از او بگیرند چون در واقع از اول هم مادرم سیده و شریف بودم و باید میرزا باشم به همان شرافت شدم و به سلامتی به دفتر خانه مبارک که آن وقت در بالای منزل معروف به منزل میرزا آقا حسین بود رفتم ونشستم .
میرزا محمد علی در مدت عمرش دو بار ازدواج کرده همسر اولش دختر مرحوم حاجی محمد اسماعیل که گویا قبلاً شوهر کرده و دارای دختر و پسری بوده که توسط میرزا تربیت و بزرگ شده و به خانه بخت رفتند خود میرزا از این زن یک پسر ودو دختر داشته که پسر ویک دخترش فوت کردند و تنها یک دختر برای او باقی ماند بعد از پنج شش سال از آن ازدواج تجدید فراش کرده زن دوم اختیار می کند و از زن دوم هم یک دختر نصیب او می شود .
منشی باشی در طول دوران خدمت خود در خاندان حاکمان طبس مدتی در خدمت عمادالملک اول (میرزا باقرخان) وعلی اکبر خان وسپس برادر وی ملقب به عمادالملک دوم به کار انشا بوده و دوران حکومت این سه حاکم را درک کرده است .
ازبهترین حوادث تاریخی که در مدت خدمت منشی باشی در دستگاه حاکم طبس اتفاق افتاده است و میرزا در خاطرات خود به انها اشاره نموده است حوادث زیر را می توان نام برد :
– حمله نایب حسین کاشی به طبس که آن را به طور کامل نقل کرده است .
– مرگ عمادالملک اول میرزا باقر خان 1311 هـ.ق (1272 هـ.ش 1894 م)
– مجزا شدن حکومت گناباد از طبس 1331 هـ. ق (1292 هـ .ش 1894 م )
– انفکا ک خور از طبس و سپس الحاق آن به حکومت طبس در زمان عمادالملک اول
– شیوع وبا و تلفات زیاد آن سال 1310 هـ .ق (1271 هـ.ش 1893 م )
مرحوم منشی باشی در ضمن نوشته های خود به آثار خود نیز اشاره می کند از بهترین آثار اوکه تا کنون هیچ یک از آنها به چاپ نرسیده:
– نصاب دیهشکی
– رباط شور نامه
– شرح حال سادات دیهشک
– منظومه شغال نامه
– شلم شوربا
– مجموعه اشعار و مراثی – مقدار زیادی نوحه ومرثیه آل عبا
رباط شور نامه- شغال نامه -نصاب دیهشکی – گنابادیه ظاهراً مجموعه شعرهایی بوده اند در قالب هجو که میرزا در جایی از خاطرات خویش از سرودن آنها اظهار ندامت می کند و اظهار می دارد :
اگر آنها را گفته ام به خاطر حکومت بوده و مامور بوده ام چنانکه در شغال نامه گفته ام:
گر کسی آردم به شعر فتور اَمر ازآمر است من معذور
خدا می داند طبعم به میل و اقدام خودش به هزل اقدامی نکرده و امیدوارم بعد از این هم نکند از گفته و ناگفته هزاران توبه.
شعر هایی که در اواخر عمر خود سروده اکثرا در قالب مرثیه، نوحه ومدح ائمه ومعصومین است که مقدار زیادی در انتهای کتاب خاطرات خود آورده است .در نوشته های اخر خود گویی بوی مرگ را استشمام کرده است چنانچه پس از فوت حاج اسدالله فرزند حاج قلی می گوید :
“حالا دیگر نوبت من است امروز فرداست که باید بدرود زندگانی و روی به سرای جاودان نهم خدا عاقبت مرا به خیر کند که دنیایم گذشت و روز به آخر رسید .
دنیا طلبیدم و به مقصد نرسیدم ای وای از آن عاقبت ناطلبیده
***
زهم پرواز اگر مرغی فتد دور قفس باشد به چشمش گلشن وحور
گرش افتد به شاخ سرو پرواز نماید شاخ سروش چنگُل باز
دهد طبعش به فکر آب و دانه ارم باشد بر او صیاد خانه
این است که دیگر از حیات دنیا به تنگ آمده و زندگانی برمن تلخ است مترصد وصول مرگ نشسته و چشم از نیک و بد بسته ام و چشم بر مغفرت و گوش برندای ارجعی دارم.الهم اجعل عاقبت امورنا خیرا .
وی صاحب چهار کتاب گرانبها محتوی اشعار . اوضاع و احوال مردم و حتی مسائل وقت ایران از جمله مسائل بین ایران روس و جنگ جهانی دوم است (1)
ایشان در مورد ابنیه طبس و حتی در مورد کاروانسراهای بین راه(در مسافرتها) اطلاعاتی گرانبها ارائه داده است (2)
مرحوم طبسی نژاد فوت میرزا علی منشی باشی را 1345 هـ .ـق(1305 هـ .ش 1927 م ) نگاشته اند .
محل دفن وی ابتدای منطقه دیهشک (مقبره ای اختصاصی) که امروزه به آرامگاه منشی باشی معروف است .
مشخصات بنای آرامگاه (از نگاه یعقوب دانشدوست): بنا از دو چهار طاقی به هم پیوسته ی کوتاه تشکیل شده به طوری که بلندای آن از کف 4/70 متر است و اندازه ضلع داخلی هر کدام 3/33 و 3/34 متر میباشد.بنا از خشت ساخته شده نمای خارجی آن را با کاهگل پوشانده اند داخل بنا نیز اندود کاهگل دارد.بسیار ساده و بی پیرایه است و معماری خوبی را ارایه می دهد به ویژه چگونگی پیوستن این دو چهار طاقی حالت مخصوصی بوجود آورده که تنها در این بنا مشاهده شده است. مورد بسیار با اهمیت در این بنا این است که این بنای خشتی زلزله شدید سال 57 طبس را تحمل کرده و سرپا مانده است (2)
نمونه اشعار:
دانی چرا طبس به لغت باغ و گلشن است….چون بر امامزاده ی آزاده مدفن است
ناکرده گناه در جهان کیست بگو
آنکس که گنه نکرد چون زیست بگو
من بد کنم و تو بد مکافات کنی
پس فرق میان من و تو چیست بگو
آنچه در این دیر نمودیم سیر |
جمله خدا بود و لا شیء غیر |
شعری از ایشان در وصف باغ گلشن نشان دهنده ذوق و قریحه و استعداد و اطلاعات این شاعر بزرگ است.
حبذا باغی که راغش داغ حسرت بار دارد |
وین سراسر گل بروید وان سراسر خار دارد |
باغ فردوسش بباید گفت کین نیکو حدیقه |
با چنین فرخ فضا از نام گلشن عار دارد |
وه وه از این باغ مینو وش که مینا کار صنعش |
گل ز گل آراید و از شاخ خشک ازهار دارد |
بر ریاحینش وزد چون باد پندارد شمیمش |
عنبر سا را ببیزد نافه تاتار دارد |
جنت عدن است باغ و آبش اندر جوی و جدول |
شیوه جنات تجری تحتها الانهار دارد |
از ترازش آب ریزد آید از فواره بیرون |
آب گویی درّ غلطان لؤ لؤ شهوار دارد |
خواستم تاریخ تعمیرش ببندم لاله گفتا |
باغ شب بو گو که خود تاریخ را اظهار دارد |
باغ شب بو به حروف ابجد (1339 هجری قمری) است.(3)
سید ولی الله رشیدی ( نوه میرزا علی منشی باشی ) (6)
منابع مطلب :
(1) وبلاگ دلنوشته ها – مریدا
(2) تاریخ طبس (مطالب پراکنده از طبس)
(3) کتاب امینیان مدرس ، محمد مهدی ، 1337.
(4) طبس شهری که بود – یعقوب دانشدوست
(5) دانشنامه طبس گلشن www.tabasenc.ir
(6) پایگاه اطلاع رسانی کریت- باقر فتوتی
کلیه حقوق برای سایت ” دانشنامه طبس گلشن ” محفوظ است
استفاده از مطالب و تصاویر با ذکر منبع ” دانشنامه طبس گلشن ” مجاز است
پاسخ دهید