تولد: 1313 قمری محل تولد: طبس
وفات: 1355 قمری عمر: 42 سال
مزار: مشهد مقدس، مقبره پیر پالان دوز
اساتید: بزرگانی همچون آیة اللّه العظمی مرعشی نجفی، میرزای همدانی، آخوند ملاعلی معصومی همدانی و … .
خطیب و واعظ نامی حجة الاسلام والمسلمین حاج شیخ غلامرضا طبسی از مفاخر خطبا و گویندگان قرن 14 هجری به شمار می آید.
او در خانواده ای متدین و اهل فضل در شهرستان طبس دیده به جهان گشود.
پس از طی دوران کودکی، تحصیلات مقدماتی را در زادگاهش فراگرفت و سپس در سال 1341 قمری جهت ادامه تحصیل، به حوزه علمیه قم هجرت کرد و از محضر پرفیض اساتید بزرگ به خصوص مرحوم آیة اللّه العظمی مرعشی نجفی استفاده برد.
مرحوم طبسی در فن سخن وری استعداد عجیبی داشت و بسیار خوش بیان بود؛ و با متانت و آرامش خاصی سخن می گفت. در پای خطابه و منبرش علما، رجال مملکتی و حتی افرادی از مذاهب دیگر شرکت می کردند.
حرف هایش چنان شوری در مستمعین ایجاد می کرد که در هر کوی و برزنی سخن از او به میان می آمد و مورد عنایت مراجع و علمای بزرگ عصر خود نیز بود.
آیة اللّه العظمی اراکی قدس سره می فرمود: آقای طبسی در مدرسه خان حجره داشت و من هم آنجا بودم و حجره من محاذی حجره ایشان بود، هنگامی که آقای طبسی با رفیق خود آقای حاج شیخ حسن همدانی مباحثه می کرد، صدایش آن قدر رسا و بلند بود که از داخل حجره به گوش می رسید. صحبت ایشان در منبر، آن چنان مسلسل وار و روان بود که طی یک ساعت سخنرانی، گویا نفس نمی کشید و به این جهت مورد عنایت خاص حضرت آیة اللّه العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی قرار داشت.
سخنانش چنان جاذبه داشت که مردم از راه های دور و نزدیک باشور و ازدحامی کم نظیر پای منبرش اجتماع می کردند.
در تهران معمولا جای افراد به دلیل کثرت شرکت کنندگان به مبالغ بالایی خرید و فروش می شد. از جلسات به یادماندنی مرحوم طبسی، سخنرانی ایشان در روز مبعث در اثبات خاتمیت نبی مکرّم اسلام صلی اللّه علیه وآله در همدان بود که با حضور مسلمانان و اقلیت یهود و نصاری که از پیش دعوت شده بودند، ایراد گردید.
در آن روز، مردم مسلمان و یهود و نصاری به قدری گریستند که وصفش نتوان کرد. بلاغت و فصاحت مرحوم طبسی بر اثر عنایت و توجه کریمه اهل بیت حضرت فاطمه معصومه سلام اللّه علیها بود.
مؤلف آثار الحجة در حالات ایشان می نویسد: در قم در کمال عسرت و بی بضاعتی زندگی می کرد و حتی اگر از حال او غفلت می شد، شب را گرسنه به روز می آورد و هیچ صوت و صدایی هم نداشت، حتی جرأت نمی کرد در قم برای پیر زال ها هم روضه بخواند گاهی از روی ناچاری به بعضی از دهات اطراف قم رفته و برای پیرزن ها روضه می خواند و چند قرانی تحصیل کرده، به قم معاودت می کرد.
تا سالی که به همین منظور، به سوی اراک حرکت نموده بود، در آن جا بواسطه نداشتن صدای خوب کسی دعوتش نمی کند.
یکی از روحانیون اراک، دلش برای او سوخته، مقداری خرجی داده و او را به اصفهان می فرستد. ایشان از اصفهان پیاده به یزد عزیمت می کند، چند فرسخی که می رود، راه را گم می کند، در آن بیابان بی آب و علف به قدری تشنگی بر او چیره می شود که توان راه رفتن را از دست می دهد و روی زمین نشسته، تسلیم مرگ می شود. شیخ در آن حال متوجه حضرت فاطمه معصومه سلام اللّه علیها می شود و با چشمان گریان و دل بریان عرض می کند: ای دختر موسی بن جعفر، این چه وضع مهمانداری و همسایه نوازی است که چندین سال در جوار تو به این مسکنت زندگی کنم؛ و قریب به این کلمات را می گوید و گریه بسیاری به حال خود می کند، ناگاه می شنود کسی او را صدا می زند که برخیز و آب بخور.
از جا بلند می شود، می گوید: آب کجاست؟ نهر آبی را در آن نزدیکی به او نشان می دهد.
پس به آن نهر نزدیک شده، آب می خورد و دوباره راه می افتد و شروع به زمزمه کردن با خود می کند، می بیند صدایش تغییر کرده، گویی اصلا عوض شده است.
صدا را به آوازه خواندن بلند می کند و می بیند که این صدای اول و حنجره و آواز او نیست
می فهمد که مورد توجه قرار گرفته و بی بی دنیا و آخرت، به او نظری نموده است. پس از آن به یزد می رود و در آنجا منبر می رود و می رسد به آن جا که شاه و گدا و عالم و جاهل را تحت تأثیر منبر خود قرار می دهد. از آن پس، چنان آوازه اش عالم گیر شد که هر جا منبر می رفت با شور و ازدحام غیرقابل وصفی مواجه می گشت.
مرحوم آیة اللّه شهید دستغیب به عنایتی دیگر، که حضرت اباعبداللّه علیه السلام به آن روضه خوان مخلص فرموده اند، اشاره کرده و می نویسد: شنیدم از زاهد عابد و واعظ متعظ مرحوم حاج شیخ غلامرضا طبسی که به شیراز تشریف آورده بود و چند ماهی در مدرسه آقاباباخان توقف داشتند و بنده هم به فیض ملاقاتشان رسیدم، که فرمود: با چند نفر از دوستان، با قافله به عتبات عالیات مشرف شدیم، هنگام مراجعت به ایران، شب آخر که در سحر آن باید حرکت کنیم متذکر شدم که در این سفر، مشاهد مشرفه و مواضع متبرکه را زیارت کردم، جز مسجد براثا، و حیف است از درک فیض آن مکان مقدس محروم باشیم. به رفقا گفتم بیایید به مسجد براثا برویم، گفتند: مجال نیست. خودم تنها از کاظمین بیرون آمدم تا به مسجد رسیدم، دیدم درب آن بسته است. حیران شدم چه کنم، این همه راه به امیدی آمدم، به دیوار مسجد نگریستم، دیدم می توانم از دیوار بالا بروم بالاخره هرطوری بود از دیوار بالا رفته و داخل مسجد گشته و با فراغت مشغول نماز و دعا شدم، به خیال این که باز کردن در از داخل آسان است. پس از فراغت آمدم در را باز کنم، دیدم قفل محکمی بر در زده اند و به وسیله نردبان یا چیز دیگر رفته اند. دیوار داخل مسجد هم طوری بود که نمی شد از آن بالا رفت. با خود گفتم: عمری است دم از حضرت امام حسین علیه السلام می زنم و امیدوارم که به برکت آن حضرت، درب بهشت باز شود، با این که درب بهشت یقینا مهمتر است و باز شدن این در به برکت حضرت ابی عبداللّه علیه السلام سهل است. پس با یقین تام، دست به قفل گذاشتم و گفتم: یا حسین و آن را کشیدم، فورا بازگردید. از مسجد بیرون آمدم و شکر خدا را بجا آوردم و به قافله رسیدم. این خطیب توانا در حقیقت جانش را فدای تبلیغات دینی و ترویج مذهب حقه تشیع کرد. از جناب حاج شیخ علی اصغر سقازاده که در سفر بیت اللّه الحرام همراه ایشان بوده، نقل شده که چند ماهی که ملازم ایشان بودم، در سفرا و حضر، تهجد و نماز شبش ترک نشد و در تمام آن سفر در عربستان، عراق و شامات مورد احترام و تکریم عموم مردم بود. از اخلاص این مرد همین قدر بس که چون مبتلا به کسالت ریه و سینه شد و احتمال مرض سل را داده بودیم، در شام او را نزد طبیب معروفی بردیم، پس از معاینه دقیق، نسخه گرفته بیرون آمدیم. من به بهانه گرفتن دستور برگشتم، تا از طبیب بپرسم چه کسالتی دارد و آیا خطری هست یا خیر؟ طبیب گفت: این رفیق شما به مرض سل و ذات الریه مبتلا است، اگر منبر نرود و مراعات کند، ممکن است چند سال دیگر زیست کند و الاّ، بیش از یک سال عمر نخواهد کرد. وقتی پیش مرحوم طبسی آمدم به من نگاه کرد و گفت: طبیب چنین و چنان گفت، به خدا قسم من منبر را ترک نخواهم کرد، گرچه به قیمت عمرم تمام شود. من چگونه منبر را ترک گویم و حال آن که در تهران در مسجد سلطانی منبر بودم و در اطراف فلسفه و خواص نماز صحبت کردم، شنیدم که چند نفر جوان متجدد که هیچ وقت سرشان در تمام عمر، به سجده و خاک نرسیده، با هم می گفتند: نماز به این خوبی را چرا ما نخوانده و نخوانیم؟ در همین جا توبه می کنیم و تدارک مافات می کنیم. فلانی چگونه منابری را که این همه فوائد بر آن مترتب است، ترک گویم. منبر را خواهم رفت ولو به یک سال هم نرسم. آری این خطیب شهیر، پس از مراجعت از سفر حج و توقف در تهران و بعضی شهرهای دیگر، به تبلیغات موثر خود ادامه داد تا این که در سفری که از مشهد به تهران داشت، در نزدیکی سبزوار جهان فانی را در اوج شهرت وداع گفته و به سرای باقی شتافت و بدین سان عمر شریف خود را خالصانه در راه ترویج و تبلیغ اسلام و معارف ناب اهل بیت علیهم السلام قرار داد. پیکر پاک آن مرحوم به مشهد مقدس انتقال داده شد و با احترام خاص در مقبره پیر پالان دوز، در مجاورت حرم ملکوتی حضرت ثامن الحجج علی بن موسی الرضا علیهما السلام به خاک سپرده شد.
روح پاکش با آل اللّه صلوات اللّه علیهم محشور باد
منابع: آثار الحجة و مشاهیر مدفون در حرم رضوی
در صورت داشتن اطلاعات و تصاویر جدیدتر ؛ آنرا به همراه نام خودبه آدرس tabasenc@yahoo.com ارسال فرمایید
“استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع (www.tabasenc.ir) بلا مانع است“
سلام به دوستان عزیز بویژه مسئول محترم سایت: عکسی که برای مرحوم حجه الاسلام حاج شیخ غلامرضا طبسی پدرایت الله واعظ طبسی که درپیرپالان دوز دفن هستند اشتباه گذاشته ایداین عکس ازمرحوم آیت الله شیخ غلامرضاطبسی معروف به بلوریان است برای آشنائی بیشترباایشان به مقاله بنده درمجله میقات الرضا تحت عنوان خطیب شهید مراجعه نمائید. باسپاس