گزارش: وحید الاهی – سردبیر پایگاه اطلاعرسانی طبس
چند سالی است جُنگها و نمایشهایی در ایام فجر در شهرمان طبس، برگزار میشود که بیشتر از آنکه مردم را بخنداند به وضوح ترویج و آموزش برخی الفاظ نادرست و ناپسند را باب کرده که خانوادهها را نگران و فضای نا امنی را برای کودکان و نوجوانان فراهم نموده است.
اگر چه نمیتوان از جسارت جوانان و نوجوانان امروزی که نگذاشتهاند هنر تئاتر و نمایش در شهر کویری طبس رو به زوال رود را فراموش کرد، ولی اندک تأملی بر نحوه صحیح و درست اجرای جُنگها و نمایشهای امروزی ضروری است و در این گزارش سعی بر آن داریم تا پای درد دل اهل فن و هنر در عرصه نمایش بنشینیم شاید تلنگری باشد در اجراهای بعدی، انشاء الله.
به گذشته برمیگردیم، گیشه فروش بلیطهای ده و بیست تومانی آن زمان و صفهای طولانی را نمیتوان از یاد برد، نمایشهای پرمحتوای دهه شصت و هفتاد هم حرفهای زیادی برای گفتن دارد، که با اجرا و گویش محلی ادغام شده و همگان را سر ذوق میآورد.
وقتی به گذشته مینگرم جزئیات تئاترها و سرودهای محلی آن زمان و مقایسه آن با جُنگها و برنامههای کنونی آزارم میدهد، به کجا میرویم؟!
یاد آقای سید ولی الله قریشی افتادم که در نمایشی میگفت: «ولله خرابه کارُم ، پاییز شده بهارُم، طلبکارا همیشه، هستن در انتظارُم، نون و لباس نخواستُم، فرش و اساس نخواستُم ، تَه ای اتاق تریک، والله حواس ندارم، مترسم از زمونه، آخر بشم دیوونه، … »
وقتی وارد سالن شهید کاظمیان میشدی در دو طرف سکوی نمایش دو جایگاه مجری گذاشته شده بود، یک طرف سید عنایت الله قریشی (عضو شورای شهر کنونی طبس و استاد دانشگاه) و طرف دیگرحسن فروزان (معاونت فرهنگی آستان مبارک امامزاده طبس) با صدای شیوا و گویش محلی و البته اشعار طنز، چنان خندهای را بر لبان کویرنشینان مینشاندند که برای لحظاتی حتی فراموششان میشد که زلزلهزدهاند و عزیزانشان را از دست دادهاند.
نمیدانم، ولی انگار این لحظات شاد و مفرح که به واسطه اجرای خوب و بیچون و چرای بازیگرانی همانند آقایان نوروزی، عاشوری، قریشی و… انجام میشد همانند آمپولی بود که ساعتها شاید هم روزها مردم را سرذوق نگه میداشت.
محمدرضا عاشوری:
دلمان میخواست همانطور که خانوادههایمان را شاد داشتیم دیگر مردم را هم خوشحال ببینیم
محمدرضا عاشوری متولد ۱۳۴۹ که در جُنگها و نمایشهای دهه شصت جوانی پانزده ساله بود میگوید: آن روز برای دل خودمان کار میکردیم و احساسمان بر این بود که خانواده مردم را خانواده خودمان میدیدیم و دلمان میخواست همانطور که خانوادههایمان را شاد داشتیم دیگر مردم را هم خوشحال ببینیم.
او که اکنون روابط عمومی کمیته امداد را عهدهدار است میگوید: آنچه میگفتیم از دلمان برمیآمد و واقعیتها را از زبان طنز میگفتیم و ناگفته نماند از طرفی تحمل مسئولین هم بالا بود و با کمال میل پذیرای انتقادهایمان در قالب طنز بودند…
او در پایان گفتههایش یاد بیتی از اجراهایش میافتد که:
«ترقّیهای مردم رو به بالا، منه بیچاره پایین میترقّم…»
حسن فروزان:
کجایند هنرهای دهه پنجاه و شصت که امروز بعد از ۳۶ سال وقتی انسان میشنود مو بر بدنش سیخ میشود
حسن فروزان متولد ۱۳۳۹ یکی از مجریهای جشنهای فجر دهه شصت و هفتاد نیز سه اصل را در تفاوت جُنگهای گذشته با کنونی برمیشمارد.
او میگوید: در برنامههای امروزی عدم هماهنگی در گفتار با عمل دیده میشود، مجریان برنامهها باید ایمان به گفتههایشان داشته باشند.
فروزان ادامه میدهد: امروزه وجود رسانههای مختلف موجب شده که هم مردم و هم مجریان درگیر رسانههای چند منظوره شوند و خواستههایشان نسبت به گذشته فرق کند، مردم به داشتههایشان قانع نیستند، و مسئله سوم دوری از معنویت و توجه به مادیت است که میتوان نمونه آن را به سرودههای اول انقلاب اشاره کرد که هنوز هم که هنوز است بعد از ۳۶ سال وقتی انسان میشنود مو بر بدنش سیخ میشود، زیرا صداقت در گفتارشان بود، درصورتی که امروز اینگونه نیست و تظاهر در کارها زیاد شده و مردم ممکن است در جُنگهای کنونی حضور یابند اما تحت تاثیر آن قرار نمیگیرند.
فروزان یادی از خاطرات گذشتهاش میکند و میگوید: از مسائل بسیار جالب آن زمان سریال چند قسمتی «آقا ماشالله داماد میشود» بود که مورد استقبال خوب مردم هم قرار گرفت و میتوانم بگویم دلیلش عرفی بود که خانوادهها بر آن پایبند بودند و این نمایش مردم را به این سمت سوق میداد که برای ازدواجها نباید سختگیری کرد باید ساده و بدون چشم و هم چشمیها باشد.
از آقای فروزان که امروز معاونت آستان مبارک حضرت حسینبن موسیالکاظم (ع) طبس را عهده دارد، سوال کردم: «اگر به جُنگهای امروزی دعوت شوید آیا حضور پیدا میکنید و آیا فرزندانتان را به حضور در جنگهای امروزی تشویق میکنید؟» و او صراحتا گفت: واقعیت این است که اولا گرفتاریام زیاد شده و نمیتوانم شرکت کنم و البته مانع حضور فرزندانم هم میشوم!
او در توضیح میگوید: من جزئی از هیات نظارت بر این جُنگها هستم و میگویم که متن جُنگهایی که ما تایید میکنیم با آنچه روی صحنه میرود زمین تا آسمان تفاوت دارد، گاهی بازیگران حرفها و صحبتهایی را بر اساس ذوق و سلیقه و شاید هیجانات و احساسات القا شده توسط تماشاچیان بیان میکنند که واقعا زشت و ناپسند است و تماشاگر شروع به دست زدن میکند و از تعهدات نمایش فراموش میشود.
او میگوید: من خودم در جُنگهای کنونی شرکت نکردهام ولی خانوادهها ناراحتیشان را به بنده رساندهاند که نباید اینگونه جُنگها برگزار شود و اینکه خانوادهها از فاصله گرفتن از ارزشها نگرانند و نباید فراموش کنیم که بازیکنان امروز ما برای اینکه از دیگر رسانهها عقب نمانند در صحنه تئاتر تحت تاثیر رسانههای مختلف قرار گرفتهاند، اینگونه عمل میکنند و ابتکار را فراموش کرده و بیشتر تقلید میکنند.
سید ماشالله قریشی:
تفاوت جُنگهای دهه شصت با جُنگهای امروزی از زمین تا آسمان است!
با آقای سید ماشالله(عنایت الله) قریشی از دیگر مجریان جُنگها و نمایشهای دهه شصت و هفتاد که در تهیهکنندگی و کارگردانی برنامههای آن زمان هم دستی داشته گفتگویی مفصل داشتیم.
او که اینک موهای سرش سفید شده در همان ابتدا میگوید: تفاوت از زمین تا آسمان است! ، در دهه شصت برای این که بتوانیم بخشی از مشکلاتی که در جنگ علیه باطل برای کشور و شهرمان بوجود آمده بود را به شکلی التیام بخشیم و ذرهای خنده را بر لبهای مردم بنشانیم برای خدمت به همشهریهای خود جُنگهای دهه فجر را پایهگذاری کردیم که شبها بعضی مواقع تا ساعات دوی نصف شب، یک ماه مانده به دهه فجر با دوستانم میان پردههای نمایشی را آماده میکردیم.
سید عنایت الله قریشی نیز به نمایش «آقا ماشالله داماد میشود» اشاره میکند و میگوید: این نمایش را در چندین سال متوالی به صورت سریالی اجرا کردیم که مدتی به «عباس آقا داماد میشود» تبدیل شد.
از وی سوال کردم در نمایشهایتان بیشتر چه مضامینی را مورد توجه قرار میدادید؟ وی گفت: بیشتر طنزهای اجتماعی، مقداری مشکلات جنگ و زلزله که مشکلی مضاعف برای مردم طبس بود، چون هم زلزلهزده بودیم هم مشکلاتی که به خاطر جنگ ایجاد شده بود و دولت هم طوری بود که چون مشکل حقوق کارمندانش را نمیتوانست حل کند ما هم به خاطر اینکه برای هم دولت هم مردم سوپاپی باشیم و ذرهای دل مردم را شاد کنیم، طنز «بیپولی» را به زبان محلی طبسی نوشتیم و اجرا کردیم که همین اجرا چهار مرتبه از رادیو پخش شد.
سید ماشالله قریشی در ادامه گریزی به جُنگهای امروزی میزند و میگوید: نظارت برجنگهای امروزی میبایست چند جانبه باشد که در مرحله اول بر عهده نهادهای نظارتی همانند ارشاد، دفتر امام جمعه، فرمانداری و اطلاعات است که میطلبد تا خود اجراکنندگان هم در اجرا دقت زیادی داشته باشند چرا که در اجرای زنده گاهی احساسات هم ممکن است بر بازیگران چیره شود.
سید ولیالله قریشی:
نسل ما به عبارتی خود رو بود و طوری نبود که هنر را به صورت کلاسیک آموخته باشیم
یکی از چهرههای ماندگار در عرصه نمایشهای بومی و محلی طبس، سید ولیالله قریشی است، شخصیتی که کمتر کسی است که بازیها و اجراهای ماندگار او را در دهه شصت فراموش کرده باشد.
در گفتگویی ۴۵ دقیقهای راز موفقیت نمایشهای دهه شصت را از وی پرسیدم.
ولیالله قریشی که از سال سوم دبیرستان وارد عرصه هنر و نمایش شده میگوید: در سال ۵۳ که در دانشسرا بودم در نمایشی با نام «غفلت» نقش طنز آن را من بازی کردم که در آن زمان بسیار مورد توجه مسئولین، اساتید و دانشجویان قرار گرفت و این استقبال از بازی و نقش من باعث تشویق بیشتر من شد.
او که امروز نزدیک به شصت بهار از زندگیاش گذشته میگوید: همانطور که در آن زمان سینما مغضوب بود، جو موجود در جامعه آن روز هنوز طوری نبود که مردم به نمایش روی خوشی نشان دهند و مردم چنین دیدی نسبت به نمایش تئاتر داشتند، لذا اوایل تماشاگران نمایشهای آن زمان، ادارات و افراد بخصوصی بودند.
او شروع نمایشهای مردمی یا جُنگ در طبس را حدودا از سال ۶۰ میداند و میگوید: آن زمان با توجه به زلزله طبس ما با اجرای جُنگهای شاد سعی در خندادن مردم داشتیم تا از فضای سنگین غمی که از حادثه تلخ زلزله بر مردم برجا مانده بود بکاهیم و به لطف خدا جُنگهایی که در آن سالها برگزار کردیم به شدت مورد استقبال مردم قرار گرفت و در جُنگهایی که بعد از انقلاب در طبس برگزار میشد جمعیت بسیار زیادی از مردم شرکت میکردند و به قدری سالن اجرای نمایش شلوغ میشد که جا برای نشستن پیدا نمیشد.
او میگوید: ما به قول گفتنی خود رو بودیم و طوری نبود که هنر را به صورت کلاسیک آموخته باشیم.
ولیالله قریشی به نمایشی به عنوان «مرگ دیگری» اشاره میکند و میگوید: یکی از برنامههای خوبی که ما داشتیم این نمایش بود که یک نمایش و به نوعی فیلمی کامل بود که حتی سینما و تلویزیون هم نشان داد و در آن فیلم من نقش پدر را بازی کردم…
آقای قریشی در خصوص اجرای بیاد ماندنی «آقا ماشالله داماد میشود» میگوید: در جریان ساخت این نمایش از قدیمیها خصوصا مادرمان رسومات ازدواج در قدیم را میپرسیدیم و سعی میکردیم از حرفای آنها ولی به روش خودمان و به شکل طنز در نمایش استفاده کنیم.
او به یکی از اشعار ماندگار آن زمان اشاره میکند و میخواند:
شو عید توی امامزاده براتم دادن
سر قبری بنشستم شکلاتم دادن
شو عید توی امامزاده حسین غوغا مره
هر چه بار اشکمه خواسته بِشه پیدا مره
ته طُبس میوه فروشا دو سه روز مونده به عید
دخلشو از بس خوبه نه عَمرو مشنسن نه زید
صندوق میوه که از او ماشین میمه به ته
مدیده حداقل دسِ هف هشتا هه بو ته
مردهها هنچی شِوه طلب آمرزش مخن
نه که از ما و شما میویه بی ارزش مخن
بحر آمرزششو شو برات
پشت سر هم فرسته براهاشو صلوات
آقای قریشی بعد از این شعر زیبا به خاطرهای اشاره میکند که جای تأمل دارد، او میگوید: در یکی از دهههای فجر در روز ۲۲ بهمن همه گروه نمایش تصمیم گرفتیم با شکل و شمایل نمایشیمان و با همان گریم و لباسی که نمایش بازی میکردیم در جمع مردم حاضر شده و در راهپیمایی شرکت کنیم و این حرکت گروه آنقدر زیبا بود که از سوی مردم خیلی مورد استقبال قرار گرفت.
او در خصوص نقش والدین در حرکت به سمت نمایشهای درست و به دور از چالشهای امنیتی میگوید: به نظر من نقش پدر و مادر و تربیت آنها از سنین کودکی در این خصوص مهم است خصوصا در شهر خودمان طبس که پدر و مادرها همه از نظر اسلامی قوی هستند باید روی آن کار کنند.
آقای سید ولیالله قریشی نیز در پاسخ به این سوال که آیا به فرزندانتان اجازه میدهید در جشنهای امروزی شرکت کنند میگوید: من فرزندم را به هیچ عنوان اجازه نمیدهم تنهایی و بدون مادرش در جُنگهای امروزی شرکت کند و علاوه بر این قبلا تحقیق میکنم تا از آموزنده بودن جُنگ مطمئن شوم و با دانستن موضوع جُنگ اجازه خواهم داد.
علی نوروزیان :
چیزی که برای نسل ما اهمیت داشت، شادی دل مردم بود و بس!
آقای علی نوروزیان میگوید: دهه شصت و هفتاد با عرق و عشق خاصی که داشتیم نمایشها را روی صحنه میبریدم و بحث پول و مادیات و این چیزها واقعا مطرح نبود، چیزی که برای آن نسل اهمیت داشت شادی دل مردم بود و بس!
او که دهه شصت و اوج دوران بازیگریاش در صحنه نمایش و تئاتر، تنها ۱۵ سال بیشتر نداشته میگوید: شهر ما خیلی بازیگر نداشت و آنچنان در این قشر کم جمعیت سرمایهگذاری نشده بود، بودجهای هم به این مسائل اختصاص نمییافت و اینگونه بود که هنر بچههای آن زمان کشف شد و اینگونه جوانانی هم هستند که بدون کلاس و دورهای بازی میکنند و توانستهاند در دل مردم نفوذ کنند.
او که امروز مدرس و معاون مقطع متوسطه یک و در دانشگاه جامع علمی کاربردی محیط زیست تهران شاغل است میگوید: نگاه ما این بود که برای هر آنچه در شهرمان تازگی داشت نمایش بازی میکردیم و بر این باور بودیم که این نمایشها را مردم میفهمند و درک میکنند و به عنوان مثال تازه تلفن وارد شهر شده بود و مردم بابت این موضوع بسیار خوشحال بودند، آن سیمی که در خانهها بلاتکلیف بود و مردم به عنوان بند لباس استفاده میکردند و ما همین را سوژه کردیم به زبان نثر روان و یا نظم روان شعری در میآوردیم به لهجه طبس خودمان آن را تبدیل به آهنگ و موسیقی اجرا میکردیم.
او به همکاری بین مسئولین در دوره خود اشاره میکند و ادامه میدهد: همکاری بین مسئولین بسیار عالی بود ستاد دهه فجری که آنجا تشکیل میشد همه پای کار بودند، برای من همکاری مسئولین اهمیت داشت و سادگی و بیآلایشی خصوصا در بین همکاران خودمان بسیار زیاد بود و یکی از رویاهای من این است که دوباره به طبس برگردم و این بخش را با بچههای شهرستان طبس دوباره اجرا کنم.
این بازیگر قدیمی تئاتر و نمایش طبسی در خصوص موضوعات غیرآموزنده در اجراهای امروزی میگوید: در بحث نمایشهای صحنهای امروزی این گونه مشکلات وجود دارد و من آن را به عنوان یک کار قوی نمیتوانم تصور کنم و شاید بتوان گفت نبود متن قوی نمایشی است که خلاء آن احساس میشود و این باعث میگردد که بازیگر با استفاده از نماد و واژههای خندهدار به خصوص بخشی از آن لودیگری که ایجاد خنده در برخی از نقشها میشود این را به عنوان یک نوع کلاس برای خودشان تلقی میکنند که البته گروههایی از بچههای شهرستان خودمان هنوز خیلی کنترل شده است، چیزیهایی که بنده در سطح داوری آموزش و پرورش تهران میبینیم قابل قیاس با شهر خودمان نیست ولی همان قدر هم که در شهرستان طبس هست خیلی به چشم میآید.
از آقای علی نوروزیان راز موفقیت نمایش «آقا ماشالله داماد میشود» را پرسیدم، خندهای میکند و میگوید: راز موفیقیتش سادگیاش بود و بس، به لحاظ این که این نمایشنامه که خودم در سه نوبت بازیگرش بودم، سادگی که در بازیگر و در متن بود غیر قابل انکار است و به جد میتوانم بگوید که اگر که هنوزم که هنوز است با توجه به شرایط تداعی در جامعه فعلی به عقب برگردیم و آقا ماشالله آن زمان را اجرا کنیم باز هم استقبال خوبی میشود.
آقای نوروزیان که بیشتر نقشهایش را در دهه شصت و هفتاد به صورت شعر همراه با موسیقی اجرا میکرد و خود نوازنده اُرگ کوچک همراه همیشگیاش بود در خصوص موسیقیهای کاربردی امروزی در نمایشها میگوید: باید ببینیم کاربرد موسیقی در برنامه خودمان و در شهر خودمان چگونه است و باید ببینیم موسیقی آن ساز در شهر طبس الان جایگاهش کجاست؟ و قبلا جایگاهش کجا بود؟!
و باید بگویم در بیست و یا سی سال قبل هیچ کس در زمینه موسیقی در شهرستان متبحر و قوی نبود و اگر هم بود به لحاظ برخی ملاحظات خیلی جای رشد نداشت و همه آهنگها روی یک ریتم خاص حرکت میکرد که بومی و با اشعار طنز آقای قریشی که سراینده شعرها بودند همخوانی داشت، آهنگهای زیبایی را میساختیم و حتی یادم هست که آن را در محضر آیت الله واعظ طبسی اجرا کردیم و مورد تشویق نیز قرار گرفتیم ولی آیا امروزه میتوان آهنگها و نمایشهای کنونی را در مقابل شخصیتی مانند ایشان اجرا کرد؟!
کلیه حقوق برای سایت ” دانشنامه طبس گلشن ” محفوظ است
استفاده از مطالب و تصاویر با ذکر منبع ” دانشنامه طبس گلشن ” مجاز است
پاسخ دهید