در اینجا به همت دانشنامه طبس گلشن ؛کلیه آثار ادبی با موضوع طبس جمع اوری شده است . در ابتدا به خلاصه و متن موضوعی پرداخته شده و پس از آن به ارایه کامل اثر و منابع .
چانچه اطلاعات بیشتری در این خصوص و سایر مناطق شهرستان طبس دارید برای ما ارسال فرمایید
۩ مولانا جلاالدین (مولوی ) در مثنوی و معنوی – دفتر پنجم :
….
خان و مان چغد ویرانست و بس
نشنود اوصاف بغداد و طبس
گر بیاید باز سلطانی ز راه
صد خبر آرد بدین چغدان ز شاه
شرح دارالملک و باغستان و جو
پس برو افسوس دارد صد عدو
… (1)
۩ ناصر خسرو قبادیانی – دیوان شعر
…
اگر کسیت به کار است کاین بیاموزدت
درست کردی بر خویشتن که تو نه کسی
وگر به دانش این چیزهات حاجت نیست
کز این نصیحت کردهستت آن یکی طبسی
…(2)
۩ ناصرخسرو – سفرنامه
۩ ملک الشعرا بهار
….
ما چه دانیم که دشمن به گناباد چه کرد
یا عدو در درجز فتنه و بیداد چه کرد
طبس از دزد و دغل ناله و بیداد چه کرد
ما برآنیم که آن لعبت نوشاد چه کرد
…(4)
۩ حمدالله مستوفی-نزهة القلوب:
طبس گیلكی، شهری است كوچك و از اقلیم سیم است. در هفت روزه راه یزد است و هوایش به غایت گرم و خرما و ترنج بسیار باشد و در خراسان غیر از آن جایی دیگر نیست و آبش از چشمه ایست كه مقدار دو آسیای گردان آب آن باشد. حصاری محكم دارد و در جوار آن علف نیست و چند پاره دیه از توابع آنست.(5)
۩ اصطخری:
“شهری است كه در آن نخلستان های زیاد دارد و دور آن حصار می باشد، اعراب آن را باب خراسان نامند. در زمان خلافت عثمان بن عفان، اول فتحی كه در خراسان كردند طبس بود و فاتح طبس عبدالله بن بدیل بن ورقاع در سال 29 قمری می باشد.”(6)
۩ یاقوت حَمَوی رومی بغدادی– معجم البلدان
طبس به فتح اول و دوم و سكون سیم، بلده ایست دلنشین از مضافات خراسان از اقلیم سوم. هوایش گرم و آبش از كاریز و چند بلوك معموره از مضافات او و مردمش همگی شیعه مذهب، حكامش طایفه عرب و در عدل و داد درجه عالی دارند و از فسق و فجور و ظلم و جور احتراز لازم نمایند.
در مورد طبس تا اوایل اسلام همانطور كه گفته شد اطلاعات چندانی در دست نیست ولی آنچه روشن است، از زمان آل سیمجور كه از بازماندگان سامانیان می باشند و سپس آل بویه، غزنویان، سلجوقیان مغول، تیموری و صفوی و ازبك ها این محل مورد تاخت و تاز و هجوم اقوام مختلط و طوایف گوناگون قرار گرفته است.
در كتاب راحة الصدور، نوشته محمد بن سلیمان راوندی و همچنین در كتاب تاریخ گزیده تالیف حمد الله مستوفی راجع به محاصره طبس و بستن منجنیق و تسلیم شدن مردم طبس ذكری آمده است.
از قرن دوازدهم و اواخر دوران صفوی در زمان حكومت نادر شاه افشار حكومت طبس به طایفه شیبانی داده شد كه در عرب آباد دیهوك سكنی داشتند و شغلشان دامپروری بوده است. زمانی كه نادر شاه بعد از فتح هندوستان از طریق كرمان راهی خراسان بوده است، در كویر گم شده و سوارانش دچار بی آبی شدید می شوند. نادرشاه به عده ای دستور می دهد كه برای یافتن آب به اطراف بروند. آن عده به محلی به نام عرب می رسند كه رییس طایفه آن «میر افتخار» نامی بوده كه جد شیبانی ها است و پسری داشته بنام علیمردان خان. خان مواد غذایی و آب به اردوی نادر می فرستند و علاوه بر آن كانالی از قریه ای به نام «مرغوب» كه دارای آب بوده تا نزدیكی اردوگاه نادر می كشد. و این مسئله باعث می شود كه نادر حكومت طبس را به علیمردان خان بدهد و شیبانی ها از این زمان قدرتمند شدند.
علیمردان خان دو پسر داشته، «میر محمد خان» و «میر حسن خان». میر محمد خان مرد شجاعی بوده است و آن زمان كه كشور به صورت ملوك الطوایفی بوده است، منجمین معتقد بودند كه محمد خانی به سلطنت خواهد رسید. از این رو میر محمد خان ادعای سلطنت كرد و در جنگی كه با محمد جعفر خان زند نمود شكست می خورد و از اسب افتاده و می میرد.
بعد از او برادرش میر حسن خان حكومت طبس را دارد و بسیاری از آثار و منازل قدیمی ای كه در طبس به جای مانده و یا تعمیر شده است در زمان میر حسن خان صورت پذیرفته است.(7)
۩ محمد تقی متخلص به حكیم – گنج دانش
در كتاب گنج دانش تالیف محمد تقی متخلص به حكیم صفحه 397 چنین آمده است:
طبس در جنوب خراسان واقع است و از هر طرف آن دشت های بی آب و علف و بیابان های بایر است؛ به نوعی كه غالباً رسیدن لشكری گران به حدود آن متعسر است. میر حسن خان امیر اعراب بنی شیبان بود و این طایفه در زمانی كه ایران در تصرف خلفای بنی عباس بود در بلاد ری سكنی داشتند. یكی از سلاطین صفویه آن گروه را به این صفحات كوچانیده. وضع ملاك و جلادت و اتفاق جمله و بی ثباتی سلطنت دست به هم داده، سبب شد كه امرای این قبیله هم از قرن های عدیده در امارت و حكومت خود استوار مانند و در ازمنه مختلف در بعضی از سایر بلاد خراسان نیز دست یافته اند. غالباً به سلاطین اظهار اطاعت و انقیاد می كرده اند و هر وقت كه مملكت را آرام و پادشاهی را قوامی بود خراجگذار بوده اند و اگر ضرورتی اقتضا كرده به لشكر نیز مدد كرده اند. مقتدر ترین سلاطین ایران نیز به همین اظهار مطاوعت راضی شده، به تسخیر این طایفه خود را در معرض مخاطره نیاورده اند.
پدران میر حسن خان به شجاعت و شهامت اشتهار داشتند. من جمله علیمردان خان پدر میر حسن خان است كه چون احمد شاه لشكری گران به تسخیر طبس فرستاد بدون تامل با شش هفت هزار مرد به «كشاه آباد» كه سرحد اراضی طبس است تاخته و به افاغنه كه قریب بیست و پنج هزار لشكر بود مصاف، شكست فاحشی به آنها داده. چون احمد شاه لشكری دید بیشتر از پیش، قریب چهار هزار نفر به دفع ایشان فرستاد باز كما فی السابق با همان مشت دلیران، لشكر گران را هزیمت داد؛ ولی در مرتبه ثانی چون شكست بر لشكر افاغنه داد علیمردان خان بدون رعایت احتیاط هزیمتیان را تعاقب نمود. ناگاه جمعی از كمینگاه كه شكست و هزیمت لشكر پیش را سفارش داده بودند به در آمده، ایشان را میان گرفتند و تمام كسانی كه با وی بودند عرضه هلاك شدند؛ لیكن چون افاغنه نمی دانستند كه علیمردان خان كشته شده به تاراج اسباب مقتولین پرداختند. یكی از سپاهیان كه هنوز رمقی داشت چون خواستند سلاح وی را بگیرند گفت چرا وقت بیهوده بر سر من ضایع می كنید؛ بروید بر سر علیمردان خان كه كشته و در پای آن دیوار افتاده. این خبر كه به سمع افاغنه رسید فراریان را فراهم آورده و روی به گریز نهادند.
میر محمد خان پسر بزرگ علیمردان خان جای پدر گرفت و چون احمد شاه از خراسان بیرون رفت عزم تسخیر خراسان بلكه تادیب افاغنه سر از نهادنش بر زد و مشهد و بسیاری از شهرهای دیگر خراسان را مسخر نمود در این اثناء، مناقشه در خانواده وی نمود و او را از انجام مقاصد مانع آمد. بعد از تنظیم امور خانگی با «علی یار خان سبزواری» مصاف داده روزش به آخر رسید. تبیین مقال اینكه لشكر غنیم را هزیمت نموده، در تعاقب دشمن بود كه اسبش به سر درآمده هنوز برنخواسته بود كه سرش را به خاك درآوردند.
برادرش میر حسن خان بعد از وی امیر قبیله و زعیم قوم گشت، وی به حسن سلوك و میانه روی اتصاف داشت و فقط به صیانت اراضی خویش راضی بود و خیال تطاول بر ملك دیگران ننمود و لشكرش دو هزار سوار بود و شش هزار پیاده ولی در بهادری و هواداری امیر خود، كس را بر ایشان سبقت نبودی و رعیتش صاحب مكنت و ثروت و صاحب چیز بود و مدت دویست سال بود كه اعراب بنی شیبان در تحت حكومت این خانواده سكونت داشته، كسی دیگر ایشان را بیرون نكرده و چنین خیالی را هم ندارند.(8)
منابع و اصل متون کامل ادبی :
(1)مولوی » مثنوی معنوی » دفتر پنجم-بخش ۵۲
سبب عداوت عام و بیگانه زیستن ایشان به اولیاء خدا کی بحقشان میخوانند و با آب حیات ابدی
بلک از چفسیدگی در خان و مان
تلخشان آید شنیدن این بیان
خرقهای بر ریش خر چفسید سخت
چونک خواهی بر کنی زو لخت لخت
جفته اندازد یقین آن خر ز درد
حبذا آن کس کزو پرهیز کرد
خاصه پنجه ریش و هر جا خرقهای
بر سرش چفسیده در نم غرقهای
خان و مان چون خرقه و این حرصریش
حرص هر که بیش باشد ریش بیش
خان و مان چغد ویرانست و بس
نشنود اوصاف بغداد و طبس
گر بیاید باز سلطانی ز راه
صد خبر آرد بدین چغدان ز شاه
شرح دارالملک و باغستان و جو
پس برو افسوس دارد صد عدو
که چه باز آورد افسانهٔ کهن
کز گزاف و لاف میبافد سخن
کهنه ایشانند و پوسیدهٔ ابد
ورنه آن دم کهنه را نو میکند
مردگان کهنه را جان میدهد
تاج عقل و نور ایمان میدهد
دل مدزد از دلربای روحبخش
که سوارت میکند بر پشت رخش
سر مدزد از سر فراز تاجده
کو ز پای دل گشاید صد گره
با کی گویم در همه ده زنده کو
سوی آب زندگی پوینده کو
تو به یک خواری گریزانی ز عشق
تو به جز نامی چه میدانی ز عشق
عشق را صد ناز و استکبار هست
عشق با صد ناز میآید به دست
عشق چون وافیست وافی میخرد
در حریف بیوفا میننگرد
چون درختست آدمی و بیخ عهد
بیخ را تیمار میباید به جهد
عهد فاسد بیخ پوسیده بود
وز ثمار و لطف ببریده بود
شاخ و برگ نخل گر چه سبز بود
با فساد بیخ سبزی نیست سود
ور ندارد برگ سبز و بیخ هست
عاقبت بیرون کند صد برگ دست
تو مشو غره به علمش عهد جو
علم چون قشرست و عهدش مغز او
———————————————————
(2) ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید- قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵۷
چنین به سان ستوران چرا همی خفسی؟
وگر حذر نکند سود با سفاهت او
چنین ز نیک و بد او چرا همی ترسی؟
چرا که باز نداری چو مردمان به هوش
خسیس جان و تنت را ز ناکسی و خسی؟
به جهد و کوشش با خویشتن به پای و بایست
اگر به کوشش با گردش فلک نه بسی
به علم بر غرض گردش فلک بر رس
اگر به کوته قامت برو همی نرسی
نه زیر و از برو پیش و پس و به راست و به چپ
نگاه کن که تو اندر میانهٔ قفسی
گهی ز سردی نجم زحل همی فسری
گهی ز شمس و تف صعب او همی تفسی
اگر به جنس یکیاند و آتشاند همه
به فعل چونکه ندارند هیچ هم جنسی
به سعد زهره و نحس زحل نگر که که داد
بدان یکی سعدی و بدین دگر نحسی
اگر کسیت به کار است کاین بیاموزدت
درست کردی بر خویشتن که تو نه کسی
وگر به دانش این چیزهات حاجت نیست
کز این نصیحت کردهستت آن یکی طبسی
تو بر نصیحت آن تیس جاهل پیشین
شدهستی از شرف مردمی سوی تیسی
هگرز همبر دانا نبود نادانی
چو احمد قرشی نیست ایلک تخسی
به فضل کوش و بدو جوی آبروی ازانک
به مال نیست به فضل است پیشی و سپسی
به گرد دانا گرد و رکاب دانا بوس
رکاب میر نبوسی مگر همی ز رسی
همی کشد ز پس خویشت این جهان که بجوی
گهی به زور عوانی گهی به شب عسسی
نگاه کن که از این کار چیست حاصل تو
کنون که برتو گذشته است نجمی و شمسی
مکن ز بهر گلو خویشتن هلاک و مرو
به صورت بشری در به سیرت مگسی
بسی بکوشی و حیلت کنی و حرص و ریا
که تا چگونه دهی سه به مکر و حیله به سی
ز مکر و حیلت تو خفته نیست ایزد پاک
بخوان و نیک بیندیش آیةالکرسی
ز کار خویش بیندیش پیش از آن روزی
که جمع باشند آن روز جنی و انسی
گمان مبر که بماند سوی خدای آن روز
ز کردههات به مثقال ذرهای منسی
یکی سخنت بپرسم به رمز بی تلبیس
که آن برون برد از دل خیانت و پیسی
اگرت خواب نگیرد ز بهر چاشت شبی
که در تنور نهندت هریسه یا عدسی
چرا که چشم تو تا روز هیچ نگشاید
اگر ز هول قیامت بدل همی ترسی؟
تو کشتمند جهانی زداس مرگ بترس
کنون که زرد شدهستی چو گندم نجسی
بدان بکوش که گردنت را گشاده کند
کنون که با حشر و آلت اندر این حبسی
همی به آتش خواهند بردنت زیراک
به زور آتش، زری جدا شود ز مسی
اگر زری نکند کار برتو آن آتش
وگر مسی بعنا تا ابد همی نچسی
————————————————————–
(3)-ناصرخسرو » سفرنامه- بخش 95 و 96
(8) محمد تقی متخلص به حكیم – گنج دانش
كتاب گنج دانش تالیف محمد تقی متخلص به حكیم صفحه 397
محمد تقی خان بن محمد هادی خان، متخلص به حكیم، در سال 1305 هـ .ق، تألیف كرده و تذكره ی كاملی است از اسامی مكان ها و بلاد ایران و حوادث تاریخی و رجال مشهور و یادداشت های مفید در 574 صفحه. اهمیت این كتاب در آن است كه مؤلف مأخذ و منابع كتاب را، كه طرف رجوع و استفاده او بوده، نام برده است.
کلیه حقوق برای سایت ” دانشنامه طبس گلشن ” محفوظ است
استفاده از مطالب و تصاویر با ذکر منبع ” دانشنامه طبس گلشن ” مجاز است
پاسخ دهید