صادق صفایی
متولد سال 1340 در شهر طبس
هنرمند ، كارگردان
آغاز گرایش به هنر نمایش از دوران تحصیل
فارغ التحصیل مرکز تربیت معلم 1362
فارغ التحصیل دانشکده هنرهای زیبا در رشته کارگردانی تئاتر 1369
نویسنده نمایشنامههای«ما هستیم»،«پلیکان سبز»،«برکّه»و…
برگزاري نمایشگاه عكس صادق صفایی با عنوان «آینههای سنگی»
مجموعه مصاحبه ها صادق صفايي با مجلات هنري :
مجله: هنر » تابستان 1384 – شماره 64
(10 صفحه – از 86 تا 95)
چکيده:
سعي شده همان گونه كه نقاشي غربي كمك شاياني به « ميزانسن » در تئاتر كرده ، نگاهي هر چند گذرا داشته باشيم به مينياتور ايراني تا با شناخت گوشه هايي از ويژگي هاي اين هنر ابزاري كاربردي جست و جو شود . اين مقاله از طرح موضوعاتي چون ( خط ، شكل ، توده يا حجم ، حركت ، رنگ ، فضا ، بافت و كمپوزيسيون تركيب بندي ) مي گذرد ، چرا كه امروز توسط مكاتب هنري مختلف با برداشت هاي گوناگون توضيح و تفسير شده و بي گمان در صحنه هاي نمايش هم كه تركيب مجموع هنرهاست به كار برده شده است …
…………………………………………..
-
نگاره و انتقال پیام در سکون بر صحنه
نویسنده: صفایی،صادق؛
مجله: هنر » تابستان 1387 – شماره 76 (18 صفحه – از 102 تا 119)
مطالعه مینیاتور در صحنه -
نویسنده: صفایی،صادق؛
مجله: هنر » تابستان 1384 – شماره 64 (10 صفحه – از 86 تا 95)
-
گفتگو: صادق صفایی کارگردان نمایش مرگ
مصاحبه شونده: صفایی،صادق؛
مجله: نمایش » دوره قدیم، مهر 1369 – شماره 36 (2 صفحه – از 16 تا 17)
>مرگ
نویسنده:وودی آلن
کارگردان:صادق صفایی
گروه تئاتر اندیشه
صادق صفایی در حاشیه نمایشگاه آثار هنری خود بنام آینه های سنگی که در آذر ماه 1393 در تهران برپا شد میگوید ؛ در برخی از این آثار من روی چکش خوردگیهای سنگها، برگ سبز کشیدهام و از سایش سبزی آنها بر روی سنگ عکاسی کردهام نتیجهاش این شد که یک جنگل سنگی به وجود آمد. انگار طبیعتی است که در دل سنگ وجود دارد. دلیل ساییدن برگ بر روی سنگها این بود که نمیخواستم به صورت دیجیتال به عکسها رنگ اضافه کنم و میخواستم عکسها خالص باشند، در نتیجه برای نزدیک کردن سنگ به بافت طبیعی از برگ استفاده کردم. تنها دخالتی که در این عکسها صورت گرفته بر روی شدت یا ضعف رنگ در اثر بوده است که معمول و مرسوم نیز هست.
>نمایش«مرگ»
انگیزه انتخاب متن برای شما چه بود؟.
شاید برای شما هم پیش آمده باشد که از متنی آنقدر خوشتان بیاید و یا احساس نزدیکی بکنید که مسئله روحی شما بشود و بگویید «باید اجرا شود»،خب،البته این«باید»یقینا میبایست برخواسته از قدرت و توان شما باشد وگرنه در همان مرحله خواستن باقی خواهد ماند متنهای زیادی بود که«باید اجرا میشد»امّا با درنظر گرفتن جنبههای مختلف و مشکلات، این متن را برگزیدم.این کار فانتزی مرا بشدّت تحریک میکرد،امکان تجربه در میزانسنهای انفرادی و دسته جمعی را میداد،و از همه مهمتر ارائه فکر از طریق طنز تلخ… …
گفتید ارائه فکر،و شما چه نگاهی را مطرح میکنید؟
«وودی آلن»دنیایی را به تصویر میکشد که در آن هیچکس«نمیداند»که «نمیداند»و برای شناختن به بیراهه میرود.در جریان نمایش«کلاینمن»با تکیه بر منطق روزمرهگی خود با بنیادهای اجتماعی برخورد میکند و درمییابد که هیچکس و هیچ چیز نمیداند،امّا وانمود میکنند که میدانند،معنای زندگی،شناختن انسان و…، هیچ جوابی نیست و در بیخبری هم کشته میشود.از این قالب استفاده کردم تا محتوای تازهای را ارائه دهم،مسائل را با طراحی میزانس برجسته کردم،علم به بنبست میرود، مذهب تحریفشده مردم را فریب میدهد،در اجرا ما با دیوانهای مواجه میشویم،ضد آن چیزی که وودی آلن مطرح میکند؛دیوانهای با منطق کاملا انسانی،اگرچه او خود را مجموعهای از معضلات و مشکلات بشری معرفی میکند،امّا منطقی که پشت آنها خوابیده همانا رشد انسان است و اگر انسان به این رشد نمیرسد مقصر خود اوست،چون به بیراهه میرود.
چه مشکلاتی در طول کار داشتید؟
بهتر بود پرسیده میشد چه مشکلاتی وجود نداشت،انوقت پاسخ دادن آسانتر بود،به هر حال همان مشکلاتی که برای دیگر اجراها هست و باعث میشود پوست کرگدن به تن کشیده شود،برای ما هم بود.دهان باز نکرده تیغها آماده است،چه رسد به لب جنباندن.با این حال از تمام عزیزانی که ما را یاری کردند تا با وجود تمام مشکلات،این کار اجرا شود، متشکرم.
نمايش نامه : مرگ
نویسنده:وودی آلن
ترجمه:بهروز تورانی
کارگردان:صادق صفایی
بازیگران:بهزاد خداویسی مطلق، هادی قمیشی بزرگ،هوشنگ هیهاوند، حمید حاج کریمی،وحدت محبوبی، فرهاد مهندسپور،مریم لشگری،رضا حسنزاده، محمد رضا خسرویان،محمد رضا افشار، علیرضا افشار،امیر غفارمنش،هلن افشار، بهروز جعفری،مهدی رضاخانی، محمد رضا مدبر.
کار گروه تئاتر اندیشه.
قاتلی به جان شهری چنگزده و لحظه به لحظه بر کشتههای خود میافزاید،مردم شهر در صدد دستگیری قاتل دست به تشکیل گروههای داوطلب میزنند،حتی در این میان مخالفتهایی هم بروز پیدا میکند و انشعاباتی صورت میگیرد،هرکس با نقشهء دیگران مخالف است،درحالیکه حتی نمیدانند نقشهء او چیست.
در این میان کلاینمن(فروشنده جوان)را هم وارد معرکه میکنند،امّا او نمیداند که وظیفهاش چیست.برای یافتن قاتل گروهی از «اسپیرو»که شیادی متظاهر به داشتن نیروهای مافوق طبیعت است،تقاضای کمک میکنند و او هم«کلاینمن»تا مرز مرگ پیش میرود،تا اینکه فریاد«ایب»او را نجات میدهد:
«ما قاتل را پشت انبار توی تله انداختیم»
آنان بجای حل مشکلات،باز هم به مشکلات میافزایند.تا یکییکی از پا افتاده و نوبت به کلاینمن میرسد،قاتل او را هم میکشد و کلاینمن در آخرین لحظات حیاتش میگوید:
«همکاری کنید تنها دشمن ما خودمونیم»
و این همه در فضا و موقعیتی طنزگونه شکل میگیرد.
همه چیز جدی است درحالیکه اینگونه رفتار بسیار مضحک است،اما اشخاص با یکرنگی خاص به منطقی بودن رفتارهای خود پا فشاری میکنند.«هکر»را میکشند چون با نقشه مخالف است،ولی هیچکس نمیداند نقشه چیست،شاید خود«هکر»هم نمیداند! «کلاینمن»را کتک میزنند اسلحه روی سرش میگذارند و به او میگویند:
«این لحظهء بزرگی است،انتخاب کن»
تنها جدیت در این ناشیگریها است که ما را به خنده وادار میکند.«سام:…زبانش از دهانش بیرون زده و رنگش کبود شد! کلاینمن:..!…برای یک آدم چهل ساله رنگ خوبی نیست»کلاینمن قصد شوخی ندارد باورش این است و همین سادگی این انسان است که او را از جمع جدا میکند،سعی در باور اشخاص و نشان دادن روشن این اعتقادات پوچ و بیارزش است که باید عمده کوشش بازیگران باشد.زمانیکه بازیگران لحظات و واکنشهای شخصیت را نسبت به محیط بشناسد و آنها را بطور طبیعی در این مورد،این واقعه مورد بحث و این لحظه خاص با تمام شرایط داده شده ارائه بدهند،کار خود را درست انجام دادهاند؛آنگاه بیننده پس از خنده به فکر فرو خواهد رفت.
علیرغم سعی گروه،بعضی از لحظات بازیگران به باور نمینشینند و سعی آنها در خنده گرفتن بدون منطق از تماشاچیان ناموفق است.فرهاد مهندسپور در ارائه نقش دکتر به دلیل باورپذیری وی نسبت به شخصیت و سعی در ارائه روشن آن و با توجه به شناخت ریتم و ضربآهنگ کلامی-حرکتی نقش،موفق به نظر میرسد،کلاینمن از بازی راحتی بر خوردار است،بازیگران زن نمایش در اولین تجربیات خود تا حدودی موفق میباشند ولی مهارت و کارایی کافی یک بازیگر نکتهسنج و ریزبین را ندارند،
آقای صادق صفایی با اینکه در کارگردانی کوشیده است حرکات دارای معنای خاص خود باشند،اما همین تأکید در معنا باعث میشود تعادل صحنهاش از دست برود و با پرداختن به یک بعد خاص،کل جنبه بصری کار را نادیده میگیرد،صحنه به نوعی هرج و مرج بصری کشیده میشود.ارتفاع بیش از اندازه سکوی اتوبوس در ارائه میزانسنها ایجاد اشکال میکند،هرچند که بعضا کارگردان بازیهای خوبی هم با استفاده از این اختلاف سطح میگیرد،ناگفته نماند که فکر و ایدهء پشتکار مشهود است و این حاکی از تفکر خاص کارگردان میباشد.بهرحال اسرار همان است که بود.
تماشاچی به نمایشی اعتبار میدهد که باورش کند و این همه نمیشود مگر گروه اجرایی خود باور داشته باشند نمایش را.
منابع :
مجله نمايش
مجله هنر
کلیه حقوق برای سایت ” دانشنامه طبس گلشن ” محفوظ است
استفاده از مطالب و تصاویر با ذکر منبع ” دانشنامه طبس گلشن ” مجاز است
پاسخ دهید