نام پدر: سیدمهدی میرزاها
تولد و وفات: (۱۲۵۸ -۱۳۲۷/۱۳۲۸) شمسی
محل تولد: ایران – خراسان – طبس گلشن
شهرت علمی و فرهنگی: استاد دانشگاه ، نویسنده ، مترجم و شاعر؛ حساب و هیئت …
علوم متداوله زمان را در زادگاه خود آموخت؛ از جمله حساب، هیأت و نجوم را از پدرش، سید مهدی میرزاها، و علوم عربی را از شیخ حسن ملا محمد فرا گرفت.با از دست دادن پدر، در هفده سالگی به قصد تحصیل علم، طبس را ترک گفت و یک سال در یزد در مدرسه «خان» و به دنبال آن، هفت سال در اصفهان در مدرسه «صدر» به سر برد.
مشکان در زندگی نامه خود چنین گفته است: « من از خرد سالی میلی مفرط به تحصیل علم داشتم و بدون آن که آن را مقدمه چیز دیگری فرض کنم یا بین اصناف آن تفاوتی بگذارم یا هیچ گاه به فکر آن باشم که آن را وسیله کسب معیشت کنم، در طلب آن کوشش میکردم و این رویه را از کسانی اکتساب کرده بودم که شاید خودشان هم بر این عقیده نبودند و لیکن مصلحت خود را در تظاهر به این رویه دانسته بودند. اما من آن را مثل یک اصل عقلی- برهانی پذیرفته و سرمشق زندگی خود قرار داده بودم. بزرگانی که در مدت تحصیل، خدمت آنها را دریافته و نزد آنها شاگردی کرده ام عبارتند از: حاجی ملا محمد ابراهیم لاری در منطق و معانی و بیان (در یزد)، حاج میرزا بدیع درب امامی در فقه و اصول (سطح)، ملا عبدالکریم گزی در فقه (سطح)، محمد صادق نایب الصدر در فقه و اصول (خارج)، جهانگیر خان قشقایی در فلسفه، آخوند ملا محمد کاشی در ریاضیات، میرزا غلامحسین میدان کهنه در اصطرلاب و طبیعیات و مانند اینها (در اصفهان). این اشخاص در زمان خود به استادی معروف بودند.
زمانی که وارد اصفهان شدم، علوم طبیعی و ریاضی بالمره متروک و مهجور بود و علوم ادبی بی مایه و ضعیف؛ و در همه مدارس با همه ازدحامی که دیده میشد، توجهی به این علوم نداشتند و همه همتها متوجه فقه و اصول بود و با این حال، تجدد هم بهاندازه کمی به مدارس اصفهان راه یافته بود و رسم تکفیر بالمره منسوخ نشده بود؛ لکن زیاد هم اتفاق نمیافتاد. آن وحشتی که در زمان حاج کلباسی از علوم عقلی داشتهاند، به مساعی امثال ملا علی نوری و جهانگیر خان قشقایی
فی الجمله به اُنس تبدیل شده بود و به هر جهت به شرط مواظبت بر نماز جماعت و حضور در مجالس روضه و تحصیل علم فقه و اصول، در ایام تحصیل، خواندن این گونه علوم، که طلاب آن زمان، آن را «علوم عربیه» مینامیدند، در اوقات فراغت ممکن بود؛ و من، در آن هنگام، معلوماتی ابتدایی در آن علوم داشتم که نسبت به مدارس اصفهان آن روز قابل توجه بود. وقتی با تحصیلات طلاب و تمایلاتشان آشنا شدم، خلاصه الحساب، فارسی هیات و سی فصل را تدریس کرده و تحریر اقلیدس، شرح چغمینی، شرح تذکره، اسطرلاب و مانند اینها را میخواندم و مطالعه کردم.در آن زمان، مدارس دو روز تعطیل بود، وقتی ما ۱۳ روز تعطیلات عید نوروز، ۱۳ روز اول ماه محرم و دهه آخر ماه صفر و ایام فاطمیه و تمام ماه رمضان و ولادتها و وفاتها را هم به تعطیلات اضافه میکردیم، روی هم حدود ۱۵۰ روز میشد. من با عدهای قرار گذاشتیم، تعطیلات را محدود به ۴ یا ۵ روز در سال کنیم تا بیشتر به علوم بپردازیم. این فکر کم کم توسعه یافت و طرفداران تحصیل در فلسفه و ریاضی زیاد شد به طوری که سه سال بعد، جهانگیر خان قشقایی از حجره مدرسه صدر بیرون آمده و در شبستان مسجد «جارچی» برای حدود ۱۳۰ نفر، شرح منظومه میگفت و کسی هم اعتراضی نکرد.
یکی از مشکلات آن زمان، شناختن اسطرلاب و چگونگی عمل کردن به آن بود؛ و از آن مشکل تر، دانستن اصولی که مبنای ساختن این صفحات و کشیدن این خطوط و دوایر است که آن را «علم تسطیح» گویند. در همین مدت کم، یعنی از عصر صفویه، عصر رواج این علم و این صنعت، تا زمان ما به قدری متروک شده بود که آنچه ما به دست آوردیم، در اصفهان، یک نفر میرزا غلامحسین بود. این مرد دانشمند در شناخت اسطرلاب، کیفیت علم به آن، علم تسطیح، ساختن آلات رصدی و افزارهای لازم برای ساختن اسطرلاب در عصر خود منحصر به فرد بود. این فنون را هم پیش او تحصیل کردم و رواج دادم. او بعضی از اسطرلابهای مسطح نصفی را نزدیک باتمام داشت که اگر تمام میشد مانند بهترین اسطرلابهای عبدالائمه بود و لیکن چون در آن زمان، عشق به کیمیاگری و امتحانات پر خرج و پر زحمتی بود، مانع اتمام آنها یا اشتغال به کار سودمند دیگری میشد. باین دلیل بعضی از ماها نزد میرزا درس نمیخواندیم، چون او کلاهی و مستخدم دولت در اداره پست و تلگراف بود. روزی که من از اصفهان عازم خراسان شدم با روز ورودم تفاوت بسیار داشت. در خراسان نیز کاری جز مطالعه و مذاکره پیش نگرفتم، و لیکن مدارس مشهد در آن عصر، اقبالی به علوم عقلی نداشتند و وقت خود را بیشتر صرف علوم دینی و ادبی میکردند و غلبه با مشتی مردم ریاکار بود. کسی که متهم به دانستن فلسفه میشد، اگر میتوانست جان خود را حفظ کند، کار بزرگی کرده بود، بعضی برناموس خود، غیرتی نشان نمیدادند، ولی بر دین خدا به قدری غیور بودند که از دیدن یک فلسفه خوانده یا یک فلسفه خوان، از حال طبیعی خارج میشدند، به خصوص اگر سخن برهانی گفته یا با آنها معارضه کرده بود، روش استدلال ایشان از این قبیل بود که پطرس آن ملک بال شکسته و در جزیره غیر مأهول افتاد. هنگامی که به شفاعت بزرگی پروبالش بهبودی یافت، ناچار به عالم بالا پرواز میکرد و اگر چنان چه فلاسفه میگویند بالای کره هوا، کره نار بودی چگونه صعود میکردی؟ با این حال، در خراسان، دانشمندان بزرگ بیشتر از جاهای دیگر بودند و اگر، جز حاج میرزا حبیبالله شهیدی، خراسان دانشمند دیگری نداشتی، او را بس بودی. این تاریخچه متعلق به ده سال، یعنی از ۱۳۱۴ هجری قمری ر ۱۲۷۵ ش تا ۱۳۲۴ هجری قمریر۱۲۸۵ ش بوده که در ایران عصر جدیدی افتتاح شد و افکار نو در همه طبقات پدید آمد و من نیز بی بهره نماندم و به فرا گرفتن زبان فرانسه، علوم طبیعی و ادب اروپایی مشغول شدم و دو مسافرت به خارج کردم. در یک سفر، نزدیک به یک سال در قاهره توقف افتاد، در سفر دیگر، سه سال در پاریس ماندم و در این سفر بسیار جاها دیدم و بسیاری از بزرگان ملتهای گوناگون را ملاقات کردم و در اواخر جنگ بینالملل اول بود که به ایران بازگشتم و به خدمت معارف پذیرفته شدم و بعد به دادگستری منتقل شدم».
مشکان در اوایل آغاز جنگ به اروپا رفت. در دوران جنگ، در پاریس، زبان فرانسه را به خوبی آموخت و تحصیلات خود را در علوم طبیعی، ریاضیات، هیات و نجوم دنبال کرد. وی پس از بازگشت به وطن، در مشهد اقامت گزید. و ضمن خدمت در فرهنگ، و تدریس فلسفه و ادبیات، مجله علمی و ادبی «دبستان» را در آن شهر تاسیس کرد و خود مدیریت آن را به عهده گرفت. نخستین شماره آن در ماه عقرب ۱۳۰۱ منتشر شد و به طور ماهانه تا انتشار شماره یازده، و دوازده آن به طور یکجا ادامه یافت. پس از سه سال، انتشار مجله از سر گرفته شد و نخستین شماره مجله در دوره دوم در آذر ماه ۱۳۰۵ منتشر شد که بیشتر ناشر افکار و آثار اعضای «انجمن ادبی خراسان» بود. در این دوره نیز مجله به طور ماهانه و منظم تا نه شماره انتشار یافت، که شماره نهم آن با صاحب امتیازی سید حسن طبسی و مدیر مسئولی شیخ احمد بهار بوده است و علت واگذاری مجله به احمد بهار به خاطر دعوت وزارت عدلیه از طبسی به منظور عضویت در کمیسیون مربوط به تهیه و تدوین قوانین بوده است.
مجله «دبستان» با مدیریت احمد بهار بیش از چهار شماره انتشار نیافت و برای همیشه تعطیل شد. با این که مدت انتشار مجله «دبستان» مانند سایر مجلات ادبی، خیلی کوتاه بود، این مجله، یکی از مجلات بسیار نفیس به زبان فارسی به شمار میرفت.
مشکان در سالهای آخر عمر به نیابت ریاست انجمن فرهنگستان ایران انتخاب شده بود. سرانجام سید حسن مشکان طبسی روز ۲۸ دی ماه سال ۱۳۲۷ ش به علت سکته قلبی در تهران درگذشت و پیکر او با حضور شخصیتها و فضلا از خانه او تشییع و در حضرت عبدالعظیم واقع در شهر ری به خاک سپرده شد.دو بیت ذیل از مشکان طبسی است:
ای که بر سیرت نیکان ز حسد گیری عیب
چند گویی سخن بیهده رجماً للغیب
نرهد هیچکس از تهمت بدگوی و حسود
گرچه با تقوی سلمان زیروزهد صهیف
در سوگ مشکان طبسی، جلالالدین همایی ماده تاریخ درگذشت (۱۳۶۸ هجری قمری) او را سرود.
طبسی سید حسن مشکان ر زین جهان رخت سوی جانان برد
گفت سرزنده عارفی به سنار مرگ دانش مگو که دانش مرد
تا کنون 8560 مقاله و کتاب ؛ به نام مشکان طبسی اشاره گردیده است .
اعاده حیثیت
نویسنده: طبسی،سید حسن مشکان؛
مجله: مجموعه حقوقی » فروردین 1327 – شماره 289 (8 صفحه – از 957 تا 964)
منابع:
مشکان طبسی ۱۳۲۸: صص ۶۱ ـ ۶۵؛ هاشمی ۱۳۲۸، ص ۱۶۳ـ۱۶۶؛ صدرهاشمی ۱۳۶۳، ج ۲، صص ۲۷۷ ـ۲۸۰؛ همایی ۱۳۶۴؛ ص ۱۵۵٫ گلزار معانی، گردآوری احمد گلچین در (ارمغان سال ۲۴ ش ۱ و ۲ سال ۱۳۲۷)
پاسخ دهید